شعری از سایه
دیباچه خون
.نه هراسی نيست
.پيش ما سادهترين مسالهای مرگ است
.مرگ ما سهلتر از كندن يك برگ است
.من به اين باغ ميانديشم
.كه يكی پشت درش با تبری تيز كمين كردهست
. نه، هراسی نيست
من هزاران بار
.تير باران شدهام
و هزاران بار
.دل زيبای مرا از دار آويختهاند
و هزاران بار
با شهيدانِ تمام تاريخ
خون جوشان مرا
.به زمين ريختهاند
سرگذشتِ دلِ من
زندگی نامه انسان است
كه لبش دوختهاند
زنده اش سوختهاند
.و به دارش زدهاند
آه ای بابكِ خرم دين
تو لومومبا را ميديدي
و لومومبا ميديد
...مرگِ خونينِ مرا در بوليوی
:راز سرسبزی حلاج اين است
ريشه در خون شُستن
.باز از خون رُستن
در ويتنام، هزاران بار
زير تيغِ جلاد
.زخم برداشتهام
.وندر آن آتش و خون
باز چون پرچمِ فتح
.قامت افراشتهام
آه، ای آزادی
ديرگاهی ست كه از اندونزی تا شيلی
.خاك اين دشتِ جگر سوخته با خونِ تو میآميزد
ديرگاهيست كه از پيكرِ مجروحِ فلسطين شب و روز
.خون فرو میريزد
و هنوز از لبنان
.دود بر میخيزد
.سالها پيش مرا با كيوان كُشتند
.شاه هر روز مرا میكشت
و هنوز
دست شاهانه دراز است پی كشتن من
هم از آن دست پليد است كه در خوزستان
در هويزه، بستان، سوسنگرد
.اين چنين در خون آغشته شدم
وهمين امروز
با مسلمانِ جوانی كه خط پشتِ لبش
.تازه سبزی ميزد كشته شدم
.نه هراسی نيست
.خون ما راه دراز بشريت را گُلگون كردهست
دست تاريخ ظفرنامه انسان را
.زيب ديباچه خون كردهست
.آری از مرگ هراسی نيست
.مرگ در ميدان، اين آرزوی هر مرد است
.من دلم از دشمنكام شدن ميسوزد
مرگ با دشنه دوست؟
.دوستان! اين درد است
.نه هراسی نيست
.پيش ما سادهترين مسالهای مرگ است
.مرگ ما سهلتر از كندن يك برگ است
من به اين باغ ميانديشم
.كه يكی پشت درش با تبری تيز كمين كردهست
.دوستان، گوش كنيد
.مرگِ من مرگِ شماست
.مگذاريد شما را بكُشند
.مگذاريد كه من بار دگر
.در شما كشته شوم
منبع: کتاب "راهی و آهی" منتخب هفت دفتر شعر از "سایه".
No comments:
Post a Comment