Sunday, June 04, 2006


براساس اخبار رسیده از زندان اوین، عابد توانچه عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیرکه از یک هفته پیش بازداشت شده بود، هم اکنون در بند 325( 2- الف) سپاه در زندان اوین به سر میبرد.
به گفته ی منابع خبری از زندان اوین ، عابد توانچه در حالی که چشم بند به چشم داشت درحین انتقال به اتاق بازجویی توسط یکی از زندانیان سیاسی دیده شده است.
به گفته ی این زندانی ، وی درحالی که داری شرایط جسمانی نامساعدی بود به طورکوتاهی به شرایط بسیارطاقت فرسای بازجویی اش اشاره کرد و اعلام کرد که مامورین سعی دارند وی را وادار به عقب نشینی کنند. عابد توانچه در این حال تاکید کرد که بر مواضع خود خواهد ایستاد.
با این وجود این زندانی که نخواست نامش فاش شود ضمن ابراز نگرانی از وضعیت نگهداری او اعلام کرد که شرایط جسمانی عابد توانچه بسیاروخیم بوده و تحت فشارهای بازجویی مستمر و سنگینی قرار دارد.
عابد توانچه دانشجو و وبلاگ نویس در طی هفته های گذشته و در جریان ناآرامی و اعتراضات در دانشگاه امیر کبیر به اطلاع رسانی در مورد حوادث دانشگاه پرداخته بود.
این در حالی است که در طی چند روز گذشته شایعاتی مبنی برعزیمت تعدادی از اعضای بسیج به قم برای نسبت دادن اتهام ارتداد به وی به وجود آمده بود.
گفتنی است بند 325زندان اوین که زیر نظر اطلاعات سپاه اداره شده و از قوانین سازمان زندانها پیروی نمیکند، در طی چند سال گذشته محل نگهداری بسیاری از فعالین دانشجویی و سیاسی بوده است که بعضا تعدادی از این افراد زیر فشارهای طاقت فرسای بازجویی و شکنجه، مجبور به اعترافات دروغین و قرارگرفتن در مقابل دوربینهای تلویزیونی و اظهار ندامت شده اند.
در حال حاضر موجی از نگرانی در مورد وضعیت نگهداری عابد توانچه به وجود آمده است.
این احتمال میرود که نیروهای اطلاعات در ادامه سناریوی نخ نما شده ی خود قصد وادار کردن عابد توانچه به قرار گرفتن در مقابل دوربین ونسبت دادن تمامی وقایع چند هفته ی گذشته در دانشگاهها به او را داشته باشند.
کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر با اعلام نگرانی خود نسبت به وضعیت عابد توانچه ، در مورد ادامه بازداشت و حبس وی هشدار داده و خواهان آزادی بی قید شرط او و یاشار قاجار دبیر انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر میباشد.
کمیته دانشجویی گزارشگران حقوق بشر

komite_gozareshgar@yahoo.com
komite.gozareshgar@gmail.com
http://www.komitegozareshgar.blogfa.com/

Thursday, June 01, 2006

"به آذین"


چشم بیداری که
برای ابد به خواب رفت
محمود اعتماد زاده، نویسنده، مترجم و دگراندیش برجسته ایرانی، سرانجام و پس از یک دوره سخت بیماری چشم بر ایرانی فروبست که 6 دهه در راه بهروزی و تحولات اجتماعی و انسانی در آن مبارزه کرده و در راه استقلال آن یک دست خویش را در جوانی از دست داده بود؛ و جهانی را ترک کرد که آن را دگرگون و انسانی می خواست. در دو نظام شاهنشاهی و جمهوری اسلامی زندانی شد و تاسف بار آن که در جمهوری اسلامی طولانی تر و سخت از نظام شاهنشاهی. با تمام هستی خود در انقلاب 57 شرکت کرد و با تاسیس "اتحاد دمکراتیک مردم ایران" مبتکر جمع کردن همه نیروهای چپ در یک اتحاد، در آستانه انقلاب 57 شد. او، درعین حال برجسته ترین بنیانگذار کانون نویسندگان ایران بود. با انتشار اطلاعیه "مخالفت با تشکیل یک دولت مذهبی درایران" نخستین منتقد دولت بازرگان شد و این مخالفت خود را در سخنرانی خویش در دانشکده حقوق دانشگاه تهران اعلام داشت؛ اما پس از آغاز فعالیت رسمی و علنی حزب توده در داخل کشور، نه آن که این نظر خویش را تعدیل کرد، بلکه به ضرورت حفظ پیوند خویش با این حزب و پرهیز از تفرقه، در عرصه هنر و ادبیات، سیاست روز حزب توده ایران را دنبال کرد و نظرات خویش را در پشت درهای بسته با رهبری حزب توده ایران در میان گذاشت. او بدبین ترین شخصیت برجسته دارای مناسبات تنگاتنگ با رهبری حزب توده ایران بود، که آینده حکومت مذهبی در ایران را، برای انقلاب و همه نیروهای انقلابی تیره و تار می دید. آنچه در زندان های جمهوری اسلامی با محمود اعتماد زاد( به آذین) شد، دردناک ترین فصل رفتاری است که رهبران مدعی انقلاب با یک دگراندیش فرهیخته، انقلابی و هنرمند ایرانی در زندان کردند. از او آثار برجسته ای در ترجمه و داستان باقی مانده است که بی نیاز از معرفی است. به همین دلیل آنچه را کمتر در باره آن گفته اند و می دانند را باید گفت. رمن رولان و شولوخف را همگان می دانند که با به آذین به ایران آمدند. ژان کریستف، آهن تف دیده ای بود که جان به آذین شیفته آن بود. اینها، کارنامه ادبی اوست، اما آن که میهمانی دو آقایان، در دو نظام را ترک کرد فصل دردانگیزی در زندگی سیاسی خویش دارد که نسل امروز ایران آن را باید نمی داند، و آن، جنایتی است که در حق او در زندان جمهوری اسلامی کردند و ادامه آن در جلوگیری از بازانتشار آثار او در دولتی است که بنام دولت امام زمان بر سر کار است.
انسان والائی چشم بر ایران و جهان فرو بست؛ که دشوار بتوان جانشینی برای او در میهن بلاکشیده مان تصور کرد.