Tuesday, January 24, 2006

آوای آزاد

http://www.avayeazad.com/farsi.htm

"خسرو گلسرخی"





خسرو گلسرخی
سرود پيوستن


بايد كه دوست بداريم ياران

بايد كه چون خزذ بخروشيم

فريادهاي ما اگر چه رسا نيست

بايد يكي شود

بايد تپيدن هر قلب اينك سرود

بايد سرخي هر خون اينك پرچم

بايد كه قلب ما سرود ما و پرچم ما باشد

بايد در هر سپيدي البرز نزديك تر شويم

بايد يكي شويم

اينان هراسشان ز يگانگي ماست

بايد كه سر زند طليعه خاور از چشم هاي ما

بايد كه لوت تشنه ميزبان خزر باشد

بايد كه كوير فقير از چمشه هاي شمالي بي نصيب نماند

بايد كه دست هاي خسته بياسايند

بايد كه خنده و آينده ، جاي اشك بگيرد

بايد بهار در چشم كودكان جاده ي ري

سبز و شكفته و شاداب

بايد بهار را بشناسند

بايد جواديه بر پل بنا شود

پل اين شانه هاي ما

بايد كه رنج را بشناسيم

وقتي كه دختر رحمان با يك تب دو ساعته مي ميرد

بايد كه دوست بداريم ياران

بايد كه قلب ما سرود و پرچم ما باشد

در زمستان سرد 52



گلسرخی

دوم بهمن سالروزتولد "خسرو گلسرخی" شاعرو روزنامه نگار دگراندیش ایران است. همان که وقتی اعدامش کردند، نام گل سرخ در ایران ممنوع شد و هیچ معلم انشائی حق نداشت در کلاس به بچه‌ها بگوید در باره بهار و گل سرخ بنویسید!
گلسرخی دوم بهمن 1322 رشت متولد شد. دو ساله بود که پدرش را از دست داد و همراه مادر راهی قم شد تا نزد پدر بزرگ مادری خویش" حاج شیخ محمد وحید " زندگی کند. روحانی مبارزی که سابقه مبارزه با استبداد رضاخانی را در کنار "میرزا کوچک خان جنگلی" در نهضت جنگل داشت.
سال 1341 پدر بزرگ نیز از دنیا رفت و گلسرخی همراه مادر و برادر خویش راهی تهران شد و در خانه ای کوچک واقع در محله « امین حضور» ساکن شدند. روزها کار و شب‌ها درس. فرانسه و انگلیسی را آموخت و دست به کار ترجمه نیز شد. با روزنامه‌های اطلاعات، آیندگان و « کیهان همکاری را شروع کرد و اشعار خویش را نیز همراه با نقد و ترجمه ادبی انتشار داد.
در فروردین ماه 1352 همراه عده ای دیگر، ‌به اتهام صحبت از ترور شاه در یک محفل روشنفکری دستگیر و روانه زندان اوین شد. از آن جمع جز خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان بقیه آزاد شدند. گلسرخی و دانشیان 28 یا 29 بهمن ماه 1352 ، پس از یک دادگاه نیمه علنی که از تلویزیون نیز پخش شد، پیش از طلوع خورشید تیر باران شدند.
بخش کوتاهی از دفاع او در دادگاه نظامی شاه از تلویزیون پخش شد و همین بخش کوتاه خود انفجاری مهیب در پای دیوار استبداد بود. او بلوز سیاه خویش را در دادگاه بالا زد و پشت خویش که هنوز جای شکنجه بر آن بود را به خبرنگاران نشان داد تا ببینند در زندان با زندانیان سیاسی چه می‌کنند. گلسرخی خود را مارکسیستی در دادگاه اعلام داشت که به نهضت امام حسین برای حق ستانی و شریعت اسلام احترام می‌گذارد.


Sunday, January 22, 2006

سيمين بهبهانی



"دیار روشنم در شب تیره"
ای دیار روشنم، شد تیره چون شب روزگارت
کو چراغی جز تنم کاتش زنم در شام تارت
ماه کو، خورشید کو؟ ناهید چنگی نیست پیدا
چشم روشن کو که فانوسش کنم در رهگذارت
آبرویت را چه پیش آمد که این ‌بی‌آبرویان
می‌گشایند آب در گنجینه‌های افتخارت
شیرزن شیرش حرام کام نامردان کودن
کز بلاشان نیست ایمن گور مردان دیارت
می‌فروشند آنچه داری: کوه ساکن، رود جاری
می‌ربایند آهوان خانگی را از کنارت
گنج‌های سر به مهرت رهزنان را شد غنیمت
درج عصمت مانده‌ بی‌دردانگان ماهوارت
شب که بر بالین نهم سر، آتش انگیزم ز بستر
با گداز سوز و ساز مادران داغدارت
در غم یاران بندی، آهوی سر در کمندم
بند بگشا- ای خدا- تا شکر بگذارد شکارت
مدعی را گو چه سازی مهر از گل در نمازت
سجده بر مسکوک زر پر سودتر آید به کارت
این زن ای من- بر کمر دستی بزن، بر خیز از جا
جان به کف داری همین بس بهره از دار و ندارت

Thursday, January 19, 2006

دو شعر از م. آزاد



گل باغ آشنائی
گل من پرنده ای باش و به باغ باد بگذر
.مه من شکوفه ای باش و به دشت آب بنشين
.گل باغ آشنائی گل من کجا شکفتی
که نه سرو می شناسدنه چمن سراغ دارد
نه کبوتری که پيغام تو آورد به بامی
نه بدست مست بادی گل آتشين جامی
نه بنفشه ای
نه بوئی
نه نسيم گفت و گوئی
نه کبوتران پيغام
نه باغهای روشن
گل من
ميان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی به کدام راه رفتی
مه من تو راز ما را به کدام ديو گفتی؟
که بريده ريشه مهر شکسته شيشه دل
منم اين گياه تنهابه گلی اميد بسته...
همه شاخه ها شکسته
به اميدها نشستيم و به يادها شکفتيم
در آن سياه منزل
به هزار وعده مانديم
به يک فريب خفتيم
فرهاد گم فرياد

در شب بيداد من فرهاد می گريد
و چه بی فريادجهان پيراست
و بی بنيادمی گريد
در شب بيداددر فروبستم
و فروماندم
در آن خاموش گم فرياد
تا نگريد در شب بيداد من فرهاد
نشنوم ديگرهای های زاری خاموشوارش را
و سکوت سوگوارش را
باز می گريد
در شب بيداد من فرهاد و چه بی فرياد

Saturday, January 07, 2006

Nalina Asefi





Friday, January 06, 2006

به سالروز خاموشی او رسيديم فروغ

مرور يك بيوگرافی

"فروغ فرخزاد" در 15 دی ماه سال 1313 در تهران متولد شد ، مادرش، "توران وزيری تبار" و پدرش، سرهنگ "محمد فرخزاد "بود ، پدر به دليل روحيه نظامی كه داشت، از همان آغاز فرزندان خود را به گونه‏ای متفاوت تربيت مي‏كرد و سعی داشت آنها را با سختی آشنا كند , "فروغ" سال‏های 1325 پس از پايان دوره ابتدايی در دبيرستان "خاور" ثبت نام مي‏كند و در اين سال‏ها به سرودن شعر روی مي‏آورد، اما "فروغ" ، شعرهای اين دوره را كه بيشتر در قالب غزل سروده ‏شده‏اند ، هيچ‏گاه جايی منتشر نمي‏كند
ايلنا ،او سال 1328 وارد هنرستان بانوان كمال‏الملك‏مي‏شود و نقاشی و خياطی را زير نظر استاد " پيتر كاتوزيان " و " بهجت صدر " مي‏آموزد . در شهريور ماه سال 1329 در حالی كه شانزده سال بيش ندارد، با "پرويزشاپور" كه پانزده سال از او بزرگتر است و نوه خاله مادری "فروغ" است، علی رغم تمام مخالفت‏های خانواده ازدواج مي‏كند؛ آنها برای زندگی مشترك اهواز را بر مي‏گزيند و به آنجا نقل مكان مي‏كنند
سال 1331 ،همزمان با انتشار اولين مجموعه شعر "فروغ" يعنی " اسير " ،تنها فرزندانشان "كاميار "متولد می‌شود و پس از آن حس زنانگی به شكلی خاص در "فروغ" مي‏شكند . اما شادی تولد كودك ديری نمي‏پايد و اختلافات خانوادگی بالا مي‏گيرد . در فاصله سال‏های 1332 ،اشعار "فروغ" در نشريات آن روز همچون " روشنفكر " , " اميد " , " ايران " و " سخن " منتشر مي‏شود و بازتاب گسترده‏ای در سطح جامعه روشنفكری آن روزها دارد
"فروغ"، سال 1334 از "پرويز شاپور" جدا ‏شده و نگهداری "كامی» نيز به پدر سپرده مي‏شود . ديری نمي‏پايد كه "فروغ" سرخورده و افسرده چمدان به دست به خانه پدری باز مي‏گردد و پدرش نيز كه مخالف كارهای او و انتشار اشعارش بوده‏است، او را چمدان به دست از خانه بيرون مي‏كند . "فروغ" به دعوت " طوسی حايری» كه زمانی همسر "احمد شاملو" بود، به خانه او مي‏رود . مدتی را در خانه او مي‏گذارند تا جايی برای خود دست و پا كند . در همين سال مجموعه شعر "اسير" به چاپ دوم مي‏رسد كه عمدتا اشعار اين مجموعه چهار پاره منظوم يا قطعه بودند . سال 1335 كه "احمد شاملو"، " عروسی خون " نوشته "لوركا" را ترجمه كرد و قرار بود اين نمايشنامه به روی صحنه برود ، "شاملو" از "فروغ" دعوت مي‏كند كه به همراه اعضای اين گروه " طوسی حايری " , " لبعت والا " و چند نفر ديگر در آن بازی كند. آنها شروع به تمرين مي‏كنند، اما به دلايل مالی و مشكلات
شخصی بازيگران اين تئاتر روی صحنه نمي‏رود
"فروغ" ،سال 1335 مجموعه شعر " ديوار "را كه شامل 25 قطعه شعر منظوم است، منتشر مي‏كند و پس از آن به ايتاليا و آلمان سفر مي‏كند و سال 1336 به تهران باز مي‏گردد و به ناچار اتاقی اجاره مي‏كند . در همين سال‏ها دو داستان به نام‏های " بي‏تفاوت " و " كابوس " را در مجله " فردوسی "منتشر مي‏كند . سال 1337، "عصيان" را كه شامل 17 قطعه شعر منظوم بود منتشر مي‏كند . همزمان با "ابراهيم گلستان" آشنا مي‏شود و به عنوان منشی در " گلستان فيلم " مشغول به كار مي‏شود. سال 1338 ،"فروغ" به همراه "صمد‏ پوركمالی» با هزينه " گلستان فيلم " به انگلستان ، هلند وآلمان برای كارهای صدابرداری و تعمير دستگاه‏های فيلم‏برداری مي‏رود، اما اين سفر را نيمه كاره رها مي‏كند و به تهران باز مي‏گردد
سال 1338 ،"فروغ" در تهيه و بازی فيلمی از مراسم خواستگاری در ايران كه بنا به سفارش موسسه فيلم ملی كانادا توسط "ابراهيم گلستان" ساخته شد، ايفای نقش مي‏كند .در فاصله اين سال‏ها، "فروغ" همراه با "ابراهيم گلستان" در عرصه فيلم‏سازی مشغول است و يك فيلم تبليغاتی يك دقيقه‏ای برای صفحه نيازمندي‏های روزنامه "كيهان" و يك فيلم كوتاه تبليغاتی برای كارخانه "روغن پارس" مي‏سازد
سال 1340، "فروغ" سفر كوتاهی به انگلستان مي‏كند . در اين سال دست به خودكشی مي‏زند كه اين خودكشی ناكام مي‏ماند . در همان سال، "ديوار " به چاپ دوم مي‏رسد . در همين سال "فروغ" در نمايش‏نامه‏ای به نام " كسب و كار ميسيز وارن " اثر " برنارد شاو" به كارگردانی "سركيسيان " بازی مي‏كند، اما پس از مدت‏ها تمرين اين نمايش بنا به مشكلات جانبی به روی صحنه نمي‏رود .او سال 1341 در اولين فيلم بلند "ابراهيم گلستان" به نام " دريا " به عنوان نقش اول بازی مي‏كند؛ همزمان با بازی در اين فيلم شعرهايش در مجله "آرش" منتشر مي‏شوند
سال 1341 ،"فروغ" برای ساختن فيلم " خانه سياه"، به جذام خانه "بابا باغی» مي‏رود و همزمان با آن شعر " به علی گفت مادرش روزی» را مي‏سرايد و با همكاری " شاهين سركيسيان " نمايش‏نامه " ژان مقدس " اثر " برنارد شاو " را به فارسی باز مي‏گرداند . در بهمن ماه همين سال " اين خانه سياه است " در كانون فيلم به نمايش درمي‏آيد كه بازتاب زيادی در مطبوعات آن روز دارد
او سال 1342 در دو سكانس فيلم "خشت و آينه " به كار گردانی "ابراهيم گلستان" به ايفای نقش مي‏پردازد و در اين سال برای بازی در نمايش‏نامه " شش شخصيت در جست‏وجوی نويسنده " نوشته "لوئيجی پراندلو" به كار گردانی "پری صابری» دعوت مي‏شود ، اين نمايش در انجمن فرهنگی ايران و ايتاليا اجرا مي‏شود
او در زمستان سال 1342 "‌ای مرز پرگُهر" را در مجله "آرش" منتشر مي‏كند . در اواخر زمستان همين سال مجموعه شعر " تولدی ديگر " را كه شامل شعرهای پراكنده‏اش در نشريات بود ، منتشر مي‏كند
سال 1343 ،" اين خانه سياه‏است " برنده جايزه فيلم فستيوال فيلم " اوبرهاوزن " مي‏شود . در همين سال برگزيده اشعار "فروغ" به انتخاب خودش منتشر مي‏شود
سال 1344 ،"فروغ" سفری به ايتاليا و فرانسه مي‏كند و پس از بازگشت به ايران با " بر ناردو برتو لويچی» ديدار مي‏كند . او سال 1345 برای شركت در دومين فستيوال " فيلم مولف " به ايتاليا سفر مي‏كند . در اين سال با "سهراب سپهری» ، "مهدی رخشا" و "بهجت صدر" مشغول نقاشی می‌شود.در يك حادثه رانندگی در جاده دروس قلهك كشته می‌شود"


Thursday, January 05, 2006

alirezaghazalifard

sobheton be khair !!!
&
khasteh nabashi !!!

Monday, January 02, 2006

Phillip G. Shitz