Thursday, August 10, 2006

شعر "ققنوس" سروده نیما یوشیج

نیما یوشیج، در سال ١٣٠١ "افسانه" را منتشر می كند كه تا حدی مایه كلاسیك دارد، اما این اثر تازگی ویژه‌ای دارد كه در آن نوعی تحرك و هیجان دیده می شود. وی پس از افسانه دست به ابتكارهای دیگری می‌زند كه از آن میان «خانواده یك سرباز»‌ بسیار قابل توجه است. علی اسفندیاری (تولد ١٢٧٥هـ. ش ـ وفات ١٣٣٨) معروف به نیما یوشیج دوران كودكی را در دامان طبیعت گذراند. در دوازده سالگی با خانواده اش به تهران آمد. نیما یوشیج، در سال ١٣٠١ "افسانه" را منتشر می كند كه تا حدی مایه كلاسیك دارد، اما این اثر تازگی ویژه‌ای دارد كه در آن نوعی تحرك و هیجان دیده می شود. وی پس از افسانه دست به ابتكارهای دیگری می‌زند كه از آن میان «خانواده یك سرباز»‌ بسیار قابل توجه است. در سال ١٣١٦ "ققنوس" را می آفریند كه بیشتر جنبه اجتماعی و انسانی دارد.
***
(ققنوس)
ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته است فرد
بر گرد او به هر سرشاخی پرندگان،
او ناله‌های گمشده تركیب می كند،
از رشته‌های پاره ی صدها صدای دور
در ابرهای مثل خطی تیره روی كوه،
دیوار یك بنای خیالی می سازد
از آن زمان كه زردی خورشید، روی موج
كمرنگ مانده است، به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال و مرد دهاتی
كرده ست روشن آتش پنهان خانه را.
قرمز به چشم، شعله های خردی
خط می كشد به زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلق‌اند در عبور.
او، آن نوای نادره، پنهان چنان كه هست،
از آن مكان كه جای گزیده ست می پرد.
در بین چیزها كه گره خورده می شود
با روشنی و تیرگی این شب دراز
می گذرد.
یك شعله را به پیش
می نگرد.
جایی كه نه گیاه در آن جاست، نه دمی
تركیده آفتاب سمج روی سنگ هاش،
نه این زمین و زندگی اش چیز دلكش است
حس می كند كه آرزوی مرغ ها چو او
تیره ست همچو دود؛ اگر چند امیدشان
چون خرمنی زآتش
در چشم می نماید و صبح سفیدشان.
حس می كند كه زندگی او چنان
مرغان دیگر ار به سر آید
در خواب و خورد،
رنجی بود كز آن نتواند نام برد.
آن مرغ نغز خوان
، در آن مكان ز آتش تجلیل یافته
، اكنون، به یك جهنم تبدیل یافته
، بسته ست دم به دم نظر و می دهد تكان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه
، ناگاه، چون به جای پر و بال می زند
بانگی برآرد از ته دل سوزناك و تلخ
كه معنیش نداند هر مرغ رهگذر
،‌آن گه ز رنج های درونیش مست
، خود را به روی هیبت آتش می افكند.
باد شدید می دمد و سوخته ست مرغ
؟ خاكستر تنش را اندوخته ست مرغ
! پس جوجه هایش از دل خاكسترش به در.
***
(بهمن ١٣١٦)
منبع: مجموعه اشعار نیما یوشیج

No comments: