Sunday, August 20, 2006

مرگ در ۲۸ مرداد: شعبان جعفری

مسعود بهنود

شعبان جعفری، زورخانه دار و باستانی کار ايرانی که بيشتر به خاطر حضورش در حرکات سياسی شهرت داشت، در اولين ساعات ۲۸ مرداد 1385 خورشيدی، در هشتاد و پنج سالگی در لس آنجلس درگذشت؛ درست در سالگرد روزی که پنجاه و سه سال قبل سرنوشت سياسی وی به آن بسته شد
شعبان جعفری قهرمان چرخ در وزرش سنتی زورخانه ای ايران بود که در عالم لات ها و محله گردان های نيم قرن پيش تهران به "شعبان بی مخ" و يا "شعبان درخونگاه" شهرت داشت. وی به علت نقشش در هواداری از سلطنت در جريان کودتای ۲۸ مرداد که منجر به سقوط دولت دکتر محمد مصدق شد، شهرت گرفت و تصاوير او در برخی نشريات جهانی نقش بست
در همين نقش زمانی که شاه سابق ايران، سه روز پس از کودتا از رم به تهران برگشت، شعبان جعفری به استقبال وی رفت و در حالی که پرچمی در دست گرفته و شعار می داد، تا کاخ سلطنتی شاه را اسکورت کرد. از همين رو مدت کوتاهی خود را شعبان تاج بخش [در بعضی اسناد سازمان های اطلاعاتی نوشته شده شعبان افتخاری] نام نهاد، اما با تذکرات بعدی به نام فاميل سابق خود اکتفا کرد و به دستور پادشاه يک باشگاه ورزش باستانی به شکل سنتی به نام وی ساخته شد
زندگی پر ماجرای شعبان جعفری که حدود بيست سال قبل از مرگ آن را برای خانم هما سرشار روزنامه نگار ايرانی بازگفت، به صورتی کتابی در آمد که در ايران هم سه ناشر همزمان به چاپ آن دست زدند وهزاران نسخه از آن برای نسل تازه ای که تنها نامی از شعبان بی مخ شنيده بود، تصوير ديگری بازگشود. تصوير زندگی کسی که همانند بسياری از چهره های سياسی دوران آزادی های دهه بيست خورشيدی نامش با افسانه ها و تخيل هايی در هم آميخته بود که وی کوشيد آن را در خاطرات خود تصحيح کند
از جمله پرمساله ترين و نقل شده ترين بخش از زندگی شعبان جعفری روز کودتای بيست و هشت مرداد 1332 خورشيدی بود که در منابع مختلف سياسی از وی به عنوان يکی از عوامل اصلی آن روز نام برده شده، با اين تاکيد که وی در اجرای برنامه های کودتا و بسيج مردم محلات جنوبی شهر، نقش دست اولی داشته است. به ويژه که عکس های بسياری از وی در حال جدال های خيابانی عليه گروه های ملی و چپ به يادگار مانده بود
اما آقای جعفری در کتاب خود بازگفت که در روز ۲۸ مرداد سال ۳۲ تا حدود ظهر در زندان شهربانی بوده و زمانی از بند رها شده که کودتا به نتيجه دلخواه خود دست يافته بود
با اين حال بخش هايی که وی نتوانست انکارش کند مبارزات خيابانی عليه روزنامه ها و دفاتر احزاب سياسی و حضورش در حاشيه محاکمه دکتر حسين فاطمی، وزير خارجه دولت دکتر مصدق، بود. تنها عضوی از کابينه ملی که دادگاه نظامی وی را محکوم به اعدام کرد. در آن زمان به تاکيد شاهدان و نوشته روزنامه های وقت شعبان جعفری و نوچه های وی به متهم بيمار موقع خروج از دادگاه حمله بردند و با چاقو قصد کشتن وی را داشتند که منجر به زخمی شدن خانم سلطنت فاطمی خواهر حسين فاطمی شد که برای نجات جان برادر خود را هايل کرد
به جز قتلی که در روزگار جوانی وی بدان متهم شد، چاقوکشی ها و حملات در راس گروه های فشار به دفاتر و محل اجتماع گروه های سياسی – به ويژه حزب توده – از نقاط تاريک زندگی شعبان جعفری است که در اين ميان بخش مربوط به مضروب کردن دکتر فاطمی به علت وجود شاهدان و عکس ها جای انکار نداشت
فعاليت مذهبی
آقای جعفری چنان که در خاطرات خود بازگفته است، مانند بسياری از لوطيان محلات تهران در قالب دسته های عزاداری فعاليت داشت و از مريدان نواب صفوی و از اعضای فدائيان اسلام شده بود. بعد از بازگشت آيت الله کاشانی از آخرين تبعيد [۱۳۲۹ خورشيدی] به جمع اطرافيان وی پيوست و از همين رو در ابتدای کار نهضت ملی کردن نفت با دولت دکتر مصدق تضادی نداشت و تنها عليه گروه های سياسی فعاليت می کرد
اما با آشکار شدن اختلافات دربار با دولت و همزمان با تضادهائی که بعد از حادثه سی تير ۱۳۳۱ بين آيت الله کاشانی، حسين مکی و مظفر بقائی با دولت مصدق اتفاق افتاد، جعفری همان جناحی را برگزيد که تا آخر عمر بدان وفادار ماند: جناح سلطنت
بعد از پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ دولت های وقت به جمع آوری لوطيان و جاهلان شهر پرداختند و لوطيان و جاهلان مشهور مانند مهدی رمضان يخی و مهدی قصاب و همتايانشان از اعتبار و نفوذی که داشتند دور ماندند و شعبان جعفری هم تنها به اداره باشگاهش محدود ماند
هم محله شاهشعبان جعفری متولد محله درخونگاه از توابع سنگلج در قلب شهر تهران بود و از اواخر دهه بيست، وقتی از از يک دوره تبعيد به تهران برگشت در همان جا ساکن ماند و باشگاهش در همان محل بود. وی خود را با ديگر نامداران اين محله قديمی مقايسه می کرد؛کسانی مانند آيت الله محمد طباطبائی [از سران مشروطيت] آيت الله شريعت سنگلجی [ از استادان به نام و نوانديش فقهی] و رضا شاه [ که قبل از کودتای سوم اسفند در آن محله می زيست]
وی در شروع خاطراتش خود را متولد فروردين ۱۳۰۰ خورشيدی معرفی می کند و می گويد "من بچه تهرانم، محله سنگلج، خود سنگلج، محمدرضا شاه هم در همين محله به دنيا آمد، خانه رضا شاه هم همان جا بود، محل باجی مالوها يا محله روغنی ها."
شعبان جعفری اعتقادات شديد مذهبی داشت و آن طور که اطرافيانش می گويند نماز و روزه اش تا آخرين سال حيات هم قطع نشد. او برگزاری عزاداری دهه سوم محرم را از وظايف خود می دانست و در سال های دور دسته بزرگی داشت که معمولا بر سر ترتيب حرکتش با دسته های بزرگ ديگر بازار و ميدان به سرکردگی طيب و ديگر جاهلان معروف تهران درگيری های رخ می داد
نزديکان آقای جعفری می گويند که وی در طول بيست و هفت سال زندگی در لس آنجلس هم به وظايف اعتقادی خود عمل می کرد، و در حالی که سال ها بود که پير و فرتوت شده بود اما از نوع زندگی مطلوب خود در ميان ورزشکاران و لوطيان که فرهنگ و زبان مخصوص محلات جنوبی تهران را داشتند، دست نشست
خط آخر
وی با آن که سواد چندانی نداشت اما در سخن گفتن ماهر و شيرين زبان بود.در سال هايی که باشگاهش يکی ازمراکز ديدنی تهران به حساب می آمد و ميهمانان عالی رتبه حکومت در آن جا به تماشای ورزش باستانی ايرانيان می رفتند، معمولا در پايان مراسم خود سخن می گفت و مانند يک برنامه چرخان رسانه ای در اين کار مسلط بود
آخرين کار زندگی بود، حاضر شدن در مقابل دوربين سهراب اخوان فيلمساز ايرانی بود که می خواست فيلمی از زندگی شعبان بسازد. فيلمی که نام آن را "خط آخر" داده بود
مرگ وی در روز ۲۸ مرداد همزمان باسالگرد کودتائی که نام وی را مشهور کرد، پايان زندگی پرماجرای يکی از بازيگران سال های پرآشوب سياسی تاريخ ايران بود، روزگاری که هنوز روابط سنتی در محلات وجود داشت و لوطيان و زورخانه کاران، محلات را می گرداندند و از همين رو حکومت ها ناگزير به پذيرش نفوذ آنان بودند و در مقاطع لازم از آنان و گروه های فشاری که تشکيل می دادند به نفع خود بهره می بردند

No comments: